از روزمرگی و تکرار خسته شده اید؟ به دنبال تغییر هستید؟

تا حالا پیش آمده که احساس کرده باشید در زندگیتان دچار روزمرگی و تکرار شده اید و هیچ چیز آنطور که میخواهید نیست؟ یا از روند تکرار و تکرار هر روز هر هفته خسته شده باشید؟ یا از خودتان پرسیده باشید “پس زندگی همینه؟ هر روز صبح بریم سر کار و شب هم به خانه برگردیم و بخوابیم و منتظر آخر هفته باشیم و بعد هم دورباره صبح شنبه بشه؟ آخرش چی؟ پس رویاهام چی می‌شه؟” اگر جواب این سوال‌ها مثبت است احتمالا شما هم درگیر چرخه باطل روزمرگی هستید. نگران نباشید شما تنها نیستید. درصد زیادی از افراد جامعه دچار این مشکل هستند. شاید بشود گفت همه آنهایی که زندگی چندان موفقی ندارند، از روزمرگی رنج می‌برند. اما باید گفت راه‌حل‌هایی هم برای این مشکل وجود دارد. روزمرگی یکی از مهمترین موانع دستیابی به موفقیت است. بیایید با هم ببینیم فاصله گرفتن از روزمزرگی و نزدیک تر شدن به موفقیت و رضایتمندی چگونه ممکن است.

رهایی از روزمرگی بعنوان یک مسئله

روزمرگی بعنوان یک مسئله

راه حل چگونگی رهایی از روزمرگی در شناخت ذهن انسان نهفته است. تفکر در ذهن انسان زمانی بالاترین بازدهی را دارد که حجم محدودی از اطلاعات را پردازش کند. برای غلبه بر این محدودیت باید موضوعات پیچیده و بزرگ را به مسائل کوچک تر تجزیه نمود. اگر این زیر مسائل را بر اساس میزان راهبردی بودن دسته‌بندی کنیم یک هرم خواهیم داشت. در سطوح یا لایه‌های پایینی این هرم مسائل کوچکتر و جزییات قرار می‌گیرند و در سطوح بالایی مسائل راهبردی و کلان.

اگر مساله حیات و زندگی را بعنوان چالش ذهن در نظر بگیریم. موارد روزمره و غیر راهبردی که پردازش ساده‌تری دارند در لایه‌های پایینی قرار می‌گیرند. بگونه‌ای که برخی از این موارد و نه همه آنها به صورت ناخودآگاه و یا بدون درگیر شدن آگاهانه ذهن انجام می‌شوند. شما برای نفس کشیدن نیازی به فکر کردن یا تصمیم‌گیری ندارید. یا برای پیمودن مسیر محل کار نیازی به فکر کردن ندارید.

حجم اطلاعات در لایه های پایینی بسیار بیشتر از لایه‌های بالایی است. طبیعی است که عملکرد کاملا آگاهانه و در تمام ابعاد این سطح اگر ناممکن نباشد بسیار مشکل است. شما باید هر میزان از امور این لایه را به بخش ناخودآگاه خود منتقل کنید یا برایشان برنامه قبلی داشته باشید تا حجم زیادی از ذهن خودآگاهتان را از این مسائل کوچک و روزمره آزاد کنید. تا زمانی که درگیر این مسائل کوچک و بسیار زیاد باشید، نمی‌توانید به زندگی خودتان جهت بدهید. ذهن شما باید از درگیری با مسائل کوچک و بسیار زیاد روزانه که به بهبود زندگی شما کمکی نمی‌کنند رها شود.

در مقابل در سطوح بالاتر مسائل مهمتر و راهبردی‌تر که نیاز به تفکر آگاهانه دارند قرار می‌گیرند. در لایه‌های بالایی به همان میزان که از تعداد مسائل کاسته می‌شود، مسائل بنیادی‌تر و راهبردی‌تری مطرح می‌شوند. اگر بالاترین لایه را در مسئله زندگی در نظر بگیریم، مسائل استراتژیک، اصول اساسی زندگی و ایدیولوژی انسان نسبت به زندگی در بالاترین لایه قرار می‌گیرند. بعنوان مثالی دیگر، در مباحث مدیریت سازمان، برای هدایت سازمان و هدف‌گذاری مواردی چون شعار سازمان، برنامه استراتژیک، برنامه بلند مدت، کوتاه مدت و … بکار گرفته می‌شود.

هدایت زندگی با تعریف اهداف محقق می‌شود. اما این اصول اساسی زندگی هستند که زندگی را به سوی اهداف هدایت می‌کنند.

در تفکر استرتژیک لایه‌های بالایی هرم به علت وجود دیدگاه کلان می‌توان مسائل بزرگ را در قالب‌های کوچک و قابل درک برای ذهن انسان به بررسی نمود. اصول زندگی و چرایی شما دراین لایه قرار می‌گیرند. اصول و چرایی شما در پاسخ به پرسش‌های سطوح پایین‌تر تعیین کننده و هدایتگر هستند. این پاسخ های راهبردی معیاری ساده و موثر برای پاسخ به بسیاری از پرسش‌های روزمره فراهم می‌کنند.

هر چه ذهن شما بیشتر درگیر لایه‌های پایین‌تر باشد عملکرد آگاهانه شما در زندگیتان کمتر و کمتر می‌شود. چرا که آشفتگی حاصل از حجم زیاد اطلاعات و تصمیماتی که باید بگیرید باعث می‌شود تاثیر راهبردی هر موضوع بر زندگیتان ملموس نباشد. ممکن است تصمیماتی بگیرید که نه تنها با هدف و ارزش‌های زندگی شما همخوانی نداشته باشند که با یکدگیر نیز ناسازگار باشند. رفتار کاملا آگاهانه و هدفمند در لایه‌های زیرین کمتر امکان پذیر است مگر با کاهش دادن میزان اطلاعات و تفکر استراتژیک نسبت به مسئله.

اصول و تکرار پیوسته تصمیمات بر مبنای آنها زندگی شما را هدایت می‌کند. اصول موتور پیش ران زندگیست و روزمرگی، شما را از پرداختن به اصول بازمی‌دارد.

حفظ بقا و حالت اضطراری

روزمرگی و حالت اضطرار

بیشتر افرادی که دچار روزمرگی و رنج ناشی از آن هستند، درگیر یک روند روزمره‌ی بسیار شبیه به هم هستند. این افراد هر روز صبح به سختی از خواب بیدار می‌شوند. اگر لازم باشد صبحانه را حذف می‌کنند و با عجله راهی محل کار می‌شوند. به این امید که سر ساعت مقرر وارد محل کار بشوند اما نهایتا با تاخیر در محل کار حاضر می‌شوند. چند اشکال در این روند وجود دارد. این افراد صبح خود را با بدقولی به خودشان و بیدار نشدن سر موعد مقرر شروع می‌کنند. با عجله کردن و نخوردن صبحانه و آماده نساختن بدن با انجام ندادن چند حرکت ورزشی ساده به بدن خود فشار مضاعف وارد می‌کنند و انرژی صبحگاهی خود را از دست می‌دهند. نهایتا با جریمه تاخیر و دیر رسیدن اوضاع بدتر هم می‌شود.

اما موضوع به همینجا ختم نمی‌شود. ذهن این افراد با طی کردن این روند وارد حالت اضطراری حفظ بقا می‌شود. آنها با ذهنی خسته و عصبی از وقایع صبح روز خود را سپری می‌کنند. آنها برای جبران دیرکرد با عجله سعی می‌کنند سریعا کار را شروع کنند. اولین مورد کاری را که ببینند شروع به انجامش می‌کنند. در حالی که هنوز نگران سایر موارد کاری هستند و هیچ ذهنیتی از سایر کارها ندارند، ممکن است از کاری به کاری دیگر جهش کنند و تمرکز نداشته باشند. نهایتا در پایان روز به علت انجام نشدن رضایتمندانه امور کاری و اضطراب، احساس مفید بودن و موفقیت روزانه ندارند. شیمی بدن هورمون‌های شادی را آزاد نمی‌کند. ادامه این روند چیزی چیز افسردگی نمی‌تواند باشد. البته این روند و نتایج آن و نوع برخورد با آن برای همه یکسان نیست اما در حالت کلی، کم و بیش چیزی شبیه به این است و در درازمدت برای همه نتایج یکسانی دارد. نارضایتی و یا افسردگی.

این دومینوی بزرگ از یک چیز کوچک شروع می‌شود. عجله و اضطراب صبحگاهی برای رسیدن به محل کار. ساعات اولیه صبح مهمترین بخش زندگی روزانه انسان است. تصور کنید صبح سر ساعتی مشخص و با آمادگی ذهنی وارد محل کار می‌شوید و می‌دانید امروز چه اموری را باید انجام دهید. می‌دانید اولویت کدامیک بالاتر است و حدودا چقدر باید روی آن زمان بگذارید. اگر مورد نخست به موقع انجام نشوند می‌دانید که در صورت لزوم باید به سراغ مورد دیگری رفت یا خیر و یا چه مورد دیگری و در کل ذهنتان آمادگی روبرویی با سناریوهای احتمالی را دارد. چون قبلا به آن فکر کرده‌اید و ذهن شما در حالت اضطراری قرار نگرفته. احتمالا در پایان روز یک یا چند مورد کاری را با موفقیت به اتمام رسانده‌اید. ذهن نا خودآگاه شما نسبت به این موضوع واکنش نشان می‌دهده و هورمون‌های شادی آزاد خواهند شد. با پایان دادن به ساعت کاری در چنین وضعیتی احتمالا در ادامه، یک روز زیبا پیش روی شماست. می‌توانید به خودتان جایزه بدهید و در پایان روز ذهنتان را برای روز بعد آماده کنید.

خروج از حالت اضطرار و روزمرگی به کمک روال‌های روزانه

خروج از حالت اضطرار و روزمرگی

برای رهایی از روزمرگی شما باید نخست ذهن خود را از حالت اضطراری خارج کنید تا از لحاظ روانی به حالتی پایدار برسید. گام بعدی هدف‌گذاری در بازه‌های زمانی مشخص و انتقالاصول و اهداف بلند مدت به ذهن ناخودآگاهاه شماست. با انجام این دو کار طی کمتر از ۲ هفته شاهد تغییرات در زندگی و روحیه خود خواهید شد.

برای خارج نمودن ذهنتان از حالت اضطراری شما باید برنامه روزانه مشخص برای امور ابتدایی مثل ساعت بیداری، خواب و … داشته باشید. صحبت از یک برنامه کل گرایانه است و نه یک برنامه ریز به ریز روزانه، چیزی که به آن روتین یا روند می‌گویند. مثلا ساعت بیداری و خواب مهم است یا ساعت وعده غذایی می‌تواند مهم باشد. اما این که هر روز چند مورد کاری دارید و کدام یک چقدر زمان می‌برد در روتین روزانه مهم نیست.

اگر صبح سر ساعتی که شب قبل با ناخودآگاه خود وعده کرده اید بیدار شوید، دیگر ناخودآگاهتان شما را برای دیر بیدار شدن سرزنش نخواهد کرد. با صرف اندکی زمان در دقایق ابتدایی صبح می‌توانید ذهنتان را برای انجام امور مختلف و الویت بندی کارها آماده کنید. ممکن است ایده خوبی در پاسخ به مسائلی که شب قبل دقایقی قبل از خواب به ناخودآگاهتان سپرده‌اید به ذهنتان برسد و یاداشتش کنید. هرگز دقایق اولیه صبح خود را با موبایل و شبکه‌های اجتماعی نگذرانید. این دقایق زمان خروجی گرفتن از ذهن است و نه زمان ورودی. از بهترین حالت ذهنی خود برای برنامه ریزی و هدف‌گذاری روزانه و نوشتن ایده ها استفاده کنید. برای روزتان هدف‌گذاری کنید.

رمز شادی هدف‌گذاری آگاهانه و رسیدن به آنهاست. حتی اگر اهداف بسیار کوچک باشند مثل انجام یک خرید ساده که مدتها به تعویق افتاده. کمی نرمش صبحگاهی و حرکات کششی انجام دهید تا بدنتان آماده فعالیت روزانه شود. اما خیلی ورزش سنگین و جدی انجام ندهید مگر این که بخواهید ورزشکار شوید و ورزش اولیت اول زندگیتان باشد.

یادتان باشد دقایق و ساعات آغازین روز فقط متعلق به کارهایی است که اولیت اول زندگی شماست.

ممکن است هنگام هدف‌گذاری روزانه یا نرمش صبحگاهی به موسیقی الهام بخش مثل پیانوی آرام یا موسیقی مدیتیشن و یوگا گوش بدهید. موسیقی به آمادگی بیشتر ذهن شما کمک می‌کند. بعد از آن سر ساعتی مشخص به سمت محل کار حرکت کنید و درست سر ساعت مقرر وارد محل کار شوید. خواهید دید بدون اضطراب و با آمادگی کامل مهمترین کار آن روز را آغاز خواهید کرد و در پایان روز از انجام شدن امور و رسیدن به اهداف آن روز لذت خواهید برد.

خیلی مهم است اندازه اهداف روزانه را درست انتخاب کرده باشید. با این روند ساده ذهن شما از حالت اضطراری خارج می‌شود و شما برای هدف‌گذاری فراتر از اهداف روزانه و هدایت زندگیتان به سمت و سوی دلخواهتان فضا پیدا می‌کنید. خب لابد میخواهید بگویید صبح زود بیدار شوم!؟ معلوم است که نمی‌شود! عجله نکنید. این هم راه حل‌هایی دارد.

فقط پنج دقیقه

چگونه صبح زود بیدار شویم

زود بیدار شدن سخترین کار دنیاست اما فقط در پنج دقیقه نخست. اولین اتفاق بد یک زندگی روزمره، نامنظمی در ساعت بیداری است. اولین حلقه زنجیر روزمرگی بد بیدار شدن است. رمز موفقیت در ایجاد روال روزانه صبح زود بیدار شدن است. اگر پنج دقیقه اراده کنید کار تمام است. حتما از ساعتی استفاده کنید که توانایی بیدار کردن شما را داشته باشد. قبل از خواب با خود بگویید ساعت مثلا ۷ بیدار می‌شوم. با تکرار این کار ذهن ناخودآگاه به مرور زمان، شما را سر ساعت بیدار خواهد کرد. وقتی زنگ ساعت را شنیدید قول خودتان را به یاد آورید و ذهنتان را نسبت به زنگ ساعت شرطی کنید. کمی طول می‌کشد اما شدنیست. به محض بیدار شدن تختان را ترک کنید. ساعت را دور از تخت بگذارید تا مجبور شوید برای خاموش کردن ساعت از تخت بلند شوید و بعد از آن بلافاصله محیط را ترک کنید. صورتتان را بشوید یا دوش بگیرید و یا هر کار دیگری که شما را از محیط خواب دور کند. فقط سریعا از محیط خواب دور شوید. همین که پنج دقیقه بگذرد دیگر کار تمام است شما سر ساعت بیدار شده اید و خواب و تنبلی از سرتان پریده است.

بنویسید

بنویسید

با ایجاد روال روزانه، ذهن شما از حالت اضطرار رها می‌شود. تا وقتی در حالت اضطرار زندگی کنید، روند زندگی شما در روزمرگی خلاصه می‌شود و قطعا در این شرایط تغییری هم اتفاق نخواهد افتاد. این زندگی شماست. شما باید چیزهایی را که دوست دارید به زندگیتان اضافه کنید و آنچه را نمی‌خواهید و برای اهدافتان مفید نیست حذف کنید. باید تغییر را ایجاد کنید تا زندگیتان تغییر کند. تا وقتی رفتار شما یکسان باشد، نتایج یکسانی هم بدست خواهید آورد.

زندگی شما آنگونه است که رفتار می‌کنید

وقتی ذهن شما از حالت اضطرار خارج شود، شما فرصت پیدا می‌کنید به مسائل مهمتر زندگی و لایه‌های بالاتر بپردازید. گام دوم برای خروج از روزمرگی نوشتن است.

نوشن ابزار قدرتمندی برای تفکر، آرام کردن ذهن و تمرکز است. سعی کنید از نوشتن در مهمترین نقاط تماس با ناخودآگاهتان یعنی صبح زود و شب قبل از خواب استفاده کنید. هر شب قبل از خواب به مسائل روز بعد خود فکر کنید و هرچه به ذهنتان می‌رسد را بنویسید. با این کار مسائل روز بعد را به ناخودآگاهتان می‌سپارید و صبح روز بعد ذهن شما برای مسائل آن روز آماده تر است و ممکن است پاسخ‌ها و ایده‌هایی برای آنها داشته باشد. حتما در دقایق آغازین صبح روز بعد نوشته‌های شب قبل خود را مرور کنید. بار دیگر لیستی از کارها و اهداف آن روز تهیه کنید و اگر ایده‌ای در ذهنتان است آن را بنویسید.

از کاغذ متفرقه برای یاداشت‌های روزانه استفاده نکنید. یک دفتر مخصوص برای این کار تهیه کنید. همیشه دفتر و خودکارتان را همراهتان داشته باشید. به کمک این دفتر نوشته‌های شما در روزهای متوالی در دسترستان خواهد بود و قادر خواهید بود روند انجام شدن کارهایتان را هر روز ببینید. از این که بعضی از کارها انجام نمی‌شوند و از روزی به روز دیگر منتقل می‌شوند نگران نباشید. هر بار که چنین شد، انگیزه و ارداه شما برای انجام آن کار بخصوص بیشتر وبیشتر می‌شود تا این که نهایتا انجامشان می‌دهید. پس هیچ کاری را رها نکنید و آنقدر هر روز آن را در لیست روزانه بنویسید تا نهایتا انجام شود.

هدف‌گذاری کنید

هدف‌گذاری کنید

بعد از این که از حالت اضطرار خارج شدید. باید به لایه‌های بالایی زندگیتان بیشتر فکر کنید و چرایی زندگیتان را کشف کنید. چه چیزی در زندگی برایتان مهمترین چیز است. اصول زندگی و ارزش هایتان چیست؟

همیشه هنگام راه رفتن به روبروی خود نگاه می‌کنید و نه پاهایتان. نگاه کردن به مقصد هدایتگر شماست.

مقصد نهاییتان را تصور کنید. تصور کنید در سن ۸۰ سالگی زندگی شما به چه صورت است. دفتر و خودکارتان را بردارید. از موسیقی که به تمرکز شما کمک می‌کند مثل موسیقی مدیتیشن یا هر موسقی دیگری که مایلید استفاده کنید و چشم هایتان را ببندید بعد از چند دقیقه تمرکز زمانی که احساس کردید زمان نوشتن است شروع کنید به نوشتن.

هرچه به ذهنتان می‌آید را بنویسید. کسی نوشته های شما را نمی‌خواند. راحت باشید. با زبان خودتان و با رهایی کامل احساسات و هر آنچه به ذهنتان می‌آید را بنویسید. بدی‌ها، خوبی‌ها، و هر احساسی که به سراغتان می آید و شما را آزار می‌دهد و یا خوشایند است. اجازه دهید ذهنتان تخلیه شود. به داشته هایتان، نعمت‌ها و حتی بدی‌های زندگیتان فکر کنید به انسان‌های درون زندگیتان، دلتنگی‌ها و خواسته‌هایتان. همه چیز را بنویسید. بعد از این کار به حالتی می‌رسید که صدای نفس شما به سکوت و آرامشی نسبی میرسد. این زمان بهترین زمان برای تصور تصویر نهایی زندگی شماست. تصویرنهایی زندگیتان را تصور کنید و بنویسید. اهداف و چرایی زندگی شما هم خودش بر روی کاغذ خواهد آمد. از اینجا می‌توانید مطالب بیشتر در این رابطه بخوانید

برای خودتان اهدافی در بازه‌های زمانی مشخص تعریف کنید که کمک می‌کنند به تصویرنهایی خود برسید. اهداف را در بازه‌های زمانی چندین ساله، یکساله و … نهایتا هفتگی دسته‌بندی کنید. در پایان هر هفته باید هفته قبل را ارزیابی کنید و برای هفته بعد هدف‌گذاری کنید و اهداف روزانه را برمبنای اهدف هفتگی در آغاز هر روز تعیین کنید. خیلی مهم است که اهداف کوتاه مدت در راستای اهداف بلند مدت باشد. اگر زندگی الان شما طوری است که نمی‌توانید اهداف روزانه در راستای اهداف بلندمدتتان داشته باشید ممکن است نیاز به تغییرات عمده در زندگیتان داشته باشید. تغییراتی مثل ادامه تحصیل، تغییر شغل، تغییر محل زندگی و … زمانی که از هدف نهایی آگاه باشیم. معیاری بدست می‌آوریم که به ما می‌گوید چه کاری ما را به هدف نزدیکتر می‌کند و چه کاری دورتر. دیگر می‌دانیم به چه چیزی باید نه بگوییم و فرمان زندگیمان را بدست می‌گیریم.

نتیجه گیری

شما با ایجاد روتین های ساده، منعطف و منطبق با شرایط خودتان می‌توانید به ذهنتان کمک کنید تا از  مسائل متعدد روزمره رها شود و از حالت اضطراری خارج شود. شما باید ذهنتان را برای مسائلی به مراتب مهمتر از مسائل روزمره زندگی آزاد کنید. ذهن شما باید مسائل اساسی زندگیتان را برایتان حل کند نه مسائلی مثل به موقع رسیدن به محل کار. شما باید چرایی و اهداف زندگیتان را کشف کنید و نوشتن، ابزاز قدرتمندی است که می‌تواند هر ذهن ناآرامی را آرام کند. شما به کمک نوشتن می‌توانید چرایی و اهداف زندگیتان را کشف کنید. نوشتن همچنین ابزار قدرتمندی برای کنترل روزهای شماست و شما را هر روز در مسیر نزدیک و نزدیک تر شدن به اهدافتان قرار می‌دهد. نوشتن و تکرار آن به انتقال اهداف و اصول به ذهن ناخودآگاه کمک می‌کند.

شروع کنید

یک روز آرام را انتخاب کنید. در محیطی آرام و بدون مزاحم،  موسیقی آرامبخش خودتان را گوش دهید. تمرکز کنید. کاغذ و قلم را بدست بگیرید و بنویسید. از قدرت این ابزار ساده شگفت زده خواهید شد.

این مطلب الهام گرفته شده از مطالعه چندین مطلب به قلم Benjamin P. Hardy و تجربیات شخصی من در یک ماه اخیر است. من در این مدت سعی کرده‌ام از این روش‌ها استفاده کنم. در حال حاضر خیلی از روند زندگی راضی‌تر هستم. نوشتن و هدفمندی خیلی به من کمک کرده تا روزهایی که می‌توانست خیلی روز بدی باشد را مدیریت کنم و احساسم نسبت به زندگی در حالت خوبی باقی بماند. شما چطور؟ تجربیات شخصی خودتان را در کامنت‌ها به اشتراک بگذارید.